زندگی روز به روز عجیب تر می شه برام. همه چیز شبیه معماست. من و جعفریم قراره جمعه عقد کنیم. ازمایش دادیم، لباس گرفتیم، خونه رو راه اندازی کردیم و و و.
الآن بابام بیمارستانه و و و.
نمی دونم!
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 1:19 توسط ف
|