هم چنان وضعیت ذهنیم در حالتیه که نباید! باشگاه رفتم، مراحل پخت غذا رو تا قبل از پخت انجام دادم، تماس تلفنیِ بایدی برقرار شد و حالا یک پست وبلاگ و قهوه با خوندن زبان فاصله دارم. بسیار دل و ذهنم آمادگی داره برای اغتشاش و به هم ریختن اوضاع.

حس استدیو شبیه آخرِ آبانیه که هوا در طول روز تاریک و ابره. شایدم بابت همین فکر و دلم می خوان که جاهای دور برن.